فال اوت

3

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ق.ظ

از  پنج شنبه ها متنفرنبودم اما شدم ...

خیلی بد است که آدم به آخر خط برسد . خودت می دانی تمام شده و دیگر پیشروی ممکن نیست . حسی از درون وجودت به تو می گوید باور کن .باور کن این اتفاق افتاده  و عجیب این جاست که درست قبل از همه ی اینها ، تو باورت شده خودت می دانی که از دستش داده ای ...

قسمتی از کتاب از پنج شنبه ها متنفرم

....................................................................................................

نوشتن از چیزی که بعد یک سال باورش نکردی خیلی سخت است خیلی سخت

نمیدانم چه بگویم تمام این یکسال علامت سوال های زیادی در ذهنم مانده ، نه تنها ذهن من بلکه کل خانواده

ادم به کجا می رسد که قید همه چیز را می زند ؟

ما به جهنم تو مادر بودی ، یک لحظه دلت به حال دخترت نسوخت ؟

چرا اخرین تصویری که از تو در ذهنم مانده تصویر خنده قشنگت است ؟

کاش هیچوقت آن شب نمی دیدمت

در این مدت که از رفتنت می گذرد تمام تلاشم را کردم آخرین تصویر تو را از ذهنم پاک کنم ولی نشد

همه چیز از خواندن یک کتاب شروع شد ، خیلی وقت بود دستانم به لرزش نمی افتاد ، وصدای ضربان قلبم را دیگر نمی شنیدم اما از پنج شنبه ها متنفرم باعث شد درد نبودنت را باز حس کنم ، دردی که  همیشه با من وخانواده هست ،مگر میشود درمانش کرد؟ اصلا درمانی ندارد جز گذر زمان که نبودنت را کمرنگ کند همبازی دوران کودکیم عزیز دلم خیلی دلم برایت تنگ می شود الان کجایی ؟  راستی میدانی بخاطر رسیدن به محل کارم هر روز ار کنار قبرستان شهر می گذرم ؟ مرا می بینی که برایت دست تکان میدهم ؟

از وقتی که شناختمت دنبال بهشت زندگیت بودی اما هیچ وقت نیافتی ، همیشه به دربسته خوردی، راستی به در بسته خوردی یا مسیرت را جوری انتخاب کردی که به بن بست برسد ؟ هرچند که همه بن بست های زمینی به راهی در اسمان ختم می شوند وفقط بال پرواز می خواهد ، چرا این بار آسمان را برای خودت بن بست کردی ؟

 در بهشتت را برای همیشه بستی و رویش برای خودت ورود ممنوع زدی  ....

بعضیها می گویند از این همه بدبختی راحت شد راست می گویند ؟ انجا که هستی حالت خوب است ؟ باز هم مثل همیشه خندانی ؟ درد نداری ؟ جایی که هستی چجور جایی است ؟ عزیز دلم فقط این را بدان که صورت خندان مهربانت هیچوقت از ذهنم پاک نمی شودبا رفتن به همه ثابت کردی که بیشتر از ادمهای ناراحت باید حواسمان به گلهای خندان باشد ، خدا میداند در پس هر خنده چه دردی نهفته است و کسی نمی فهمد

کاش بعد سالها آن شب نمی دیدمت حداقل تصویری محو از گذشته و کودکی هایمان با خاطرات خوشمان در ذهنم باقی می ماند

چند وقت دیگر یکسال از رفتنت می گذرد

و دوباره همه خانواده برای برگزاری مراسم سالگردت دور هم جمع می شوند ، جمع شدنی تلخ

نمیدانم با این غمنامه که نوشتم تمایلی به خواندن کتاب دارید یا نه ولی بالاخره با اینکه ده ها باز از خواندنش منصرف شدم ، عصبی شدم، گریه کردم ودلتنگ عزیز از دست رفته ام ....بلاخره تمام شد شاید سالها بعد که گذر زمان رفتنش را آنقدر کمرنگ کرد که تحمل کتاب برایم آسانتر شود ودیگر از پنج شنبه ها متنفر نبودم روزی روی تختم دراز بکشم و مثل سابق میت وار یک نفس بخوانمش وتمام که شد بگویم کتاب خوبیست و چند بار دیگر هم بخوانمش ولی الان فقط میگویم بخوانیدش و احتمال این را بدهید که خاطرات آزار دهنده  مثل لشکر ملخ ها حمله ور شده و روح و روانتان را بجود، خاطراتی مثل مرگ  ،خودکشی عزیزی ، دوستی و... اگر از اینگونه خاطرات ندارید توصیه میکنم بخوانید


مشخصات کتاب

از پنج شنبه ها متنفرم

مهران نجفی

انتشارات نگاه

منبع: http://tarayesefid.blogsky.com

از پنج شنبه ها متنفرم

  • Francis Phelan